قطار مسکو سن پترزبورگ - مسابقه سفرنامه نویسی علی بابا

«قطار مسکو-سن‌پترزبورگ» از وحید میرحسینی

رتبه چهارم بخش خاطره‌نویسی - مسابقه هزارویک سفر 1401

این اثر را وحید میرحسینی برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامه‌نویسی علی‌بابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علی‌بابا منتشر شده است.

در ایستگاه قطار مسکو، بدون اینکه کسی بلیطمان را چک کند، آمدیم تا ورودی واگن. خانم و آقای مهمان‌دار جلو واگن منتظرمان بودند. بلیط را چک کردند و سوار شدیم.

از پیچ ورودی واگن که گذشتیم و چشممان به سالن افتاد، درجا ایستادیم. سالن درست مثل خوابگاه، البته بدون هیچ حجابی، سرتاسر تخت‌خواب بود. فرض کنید وارد خوابگاه دانشجویی شده‌اید، با این تفاوت که مختلط است.

در هر ردیف سه جفت تخت قرار داشت. وسط راهرو که ایستاده بودیم، دو جفت تختِ روبه‌روی هم و عمود بر طول واگن سمت چپمان بود و یک جفت موازی با طول واگن سمت راست‌مان.

تخت‌های پایینِ سمت راست سه‌تکه بودند، از وسط به شکل میز کوچکی باز می‌شدند و دو نفری که از این سمت همسفر بودند، می‌توانستند تا قبل از خواب پشت میز بنشینند.

برای تخت‌های سمت چپ، بین دو تخت پایینی میزی بود که دو نفر پایین از آن استفاده می‌کردند.

اگر لطف مسافران پایینی نصیبشان می‌شد، می‌توانستند تا قبل از خواب کنارشان بنشینند وگرنه باید کل مسیر را درازبه‌دراز روی تختشان می‌خوابیدند.

روز قبل، موقع خریدن بلیط خانم فروشنده اصرار داشت بجای هزار روبلی که در سایت راه‌آهن نوشته شده، هزارودویست روبل بدهم. من فقط عدد سایت را نشان می‌دادم و می‌گفتم همین را می‌خواهم. از اداهای فروشنده هم چیزی نمی‌فهمیدم. بالاخره فروشنده به حالت قهری انگار که گفته باشد به درک، بلیط را به همان قیمتی که می‌خواستیم، صادر کرد.

قطار مسکو سن پترزبورگ - مسابقه سفرنامه نویسی علی باباجایمان را که پیداکردیم، متوجه شدیم دو تخت بالا و از سمت راست برایمان رزرو شده که اصلا حالت خوبی برای دو نفری که با هم مسافرت می‌کنند، نبود. مسافر تخت پایین خودم که آمد با ایماواشاره ازش خواستم اگر ممکن است تختش را با خانمم عوض کند.

همسفرمان که آقایی قدبلند و هیکلی بود و صورت زمختی هم داشت، دو کلمه‌ای با دوستش صحبت کرد و قبول کرد جایش را عوض کند.

فقط با لهجه روسی گفت من اهل روسیه هستم، شما از کدام کشورید؟ و من گفتم ایران. با ایران گفتن من لبخند زد و گفت: «ایرانین فرندز.»

تا شبی که می‌خواستیم از سن‌پترزبورگ برگردیم، دو سه باری از آقایی که جایش را به ما داده بود، یادکردیم. آدم زمخت، ولی مهربانی بود. چندین بار ادایش در آوردیم که با صدای کلفتش گفته بود من از روسیه، شما از کدوم کشورید.

شب آخر سن‌پترزبورگ وقتی میزبانمان ستلا می‌خواست بلیط قطار بگیرد گفت: می‌خواهید open sleeping بگیرم، هزار روبل؟»

ما هم که تجربه خوبی از سفر مسکو به پترزبورگ داشتیم، گفتیم اره، خوبه، قیمت هزار روبل هم خوب است.

به محض آنکه ستلا خواست تخت هزارروبلی را رزور کند، ظرفیت پر شد و گفت باید تخت هزارودویست روبلی بگیرید. گفتیم: «مگه فرقی داره؟»

گفت: «اره پایینی‌ها چون راحت‌ترند، تا دویست روبل گرون‌ترند.»

جمله ستلا تمام‌شده‌نشده هم معنی حرف خانم فروشنده را فهمیدیم که می‌گفت پول بیشتری بدهیم و هم متوجه شدیم مرد زمختی که آن شب تختش را با زهره عوض کرده بود، سمبل واقعی دوستی ایرانی‌ها و روس‌ها بوده است.



پی‌نوشت: عکس اول تزئینی است.

اشتراک گذاری

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.