سفرنامه کلور به شاندرمن - هزارویک سفر، مسابقه سفرنامه نویسی علی بابا

سفرنامه کلور به شاندرمن

این اثر را یک شرکت‌کننده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامه‌نویسی علی‌بابا-۱۴۰۱) ارسال کرده و در مجله گردشگری علی‌بابا منتشر شده است.

سفر، طبیعت‌گردی، کمپینگ. در چند سال اخیر این واژه‌ها را بیشتر می‌شنویم و به لطف اینستاگرام هر روز عکس‌های جذاب و رنگارنگی از آدم‌های خوشحال در یک طبیعت زیبا، با چادرها و لباس‌های رنگی، ریسه‌های روی چادر، آتش و گاها ماشین‌های آفرود می‌بینیم و شاید در ته دلمان به حال خوب و خنده‌هایی که در عکس از ته دل به نظر می‌رسند، حسودی هم بکنیم.

حتی شاید انگیزه بگیریم که ما هم یک طبیعت‌گرد بشویم و با ذوق فراوان دنبال تورهای مختلف طبیعت‌گردی بگردیم، اما در همان ابتدای راه با دیدن تنوع مقصدها که معمولا همه جا را بهشت گمشده می‌نامند، هزینه تورها، تجهیزات موردنیاز و از همه مهم‌تر قیمت تجهیزات عطای طبیعت‌گردی را به لقایش ببخشیم و به نگاه عکس‌های اینستاگرامی اکتفا کنیم.

هدف من از نوشتن این سفرنامه، آشنایی شما با یکی از مقاصد زیبای طبیعت‌گردی ایران است. قرار نیست که فقط برایتان از زیبایی‌های مسیر تعریف کنم، قرار است که باهم هم‌سفر شویم و از مرحله اول که جمع‌کردن کوله و وسیله‌های ضروری است، شروع کنیم و قدم‌به‌قدم باهم به یک طبیعت‌گردی هیجان‌انگیز برویم. پس این شما و این سفرنامه پیمایش مسیر کلور به شاندرمن.

مهم‌ترین و اصلی‌ترین مرحله برای شروع طبیعت‌گردی آماده‌کردن یک کوله مناسب است که در آن تمامی وسایل مورد‌نیاز و اساسی وجود داشته باشد.

اگر کوله مناسب کوهنوردی ندارید، بدانید و آگاه باشید که کوله‌های معمولی در طول مسیر چنان آسیبی به کتف و شانه‌هایتان وارد می‌کنند که اولین و آخرین سفر طبیعت‌گردی خود را تجربه کنید!

پس بهتر است در همین ابتدای مسیر دستتان را در جیب مبارک فرو کنید و با صرف هزینه‌ای از حدود ۴۰۰هزار تومان تا مثبت بی نهایت! یک کوله مناسب تهیه کنید.

یکی از نکات مهم خرید در کوله توجه به حجم آن است. کوله‌ها بر اساس میزان گنجایش آن‌ها برحسب لیتر طبقه‌بندی می‌شوند که برای یک طبیعت‌گردی ۲ الی سه روزه، کوله ۴۵ تا ۶۰ لیتری مناسب و کافی است.

دومین مورد مهم و اساسی کفش مناسب کوهنوردی است. لطفا به‌هیچ‌وجه با کفش کتانی و با توجیه من با این کفش‌ها راحتم! به طبیعت‌گردی نروید.

کفش کوهنوردی حتماوحتما باید دارای ساق باشد تا کاملا از مچ پا محافظت کند. نیازی هم نیست دنبال کفش‌های میلیونی بروید. بین برندهای ایرانی کفش‌های کوهنوردی با قیمت کمتر از ۱۰۰ هزار تومان موجود هستند که کاملا هم راحت و مناسب‌اند.

مورد سوم تهیه یک کیسه‌خواب مناسب است که قیمت آن از حدود ۳۰۰ هزار تومان شروع می‌شود. موقع خرید کیسه‌خواب به دو نکته حتما دقت کنید:

وزن و دمایی که روی آن نوشته شده.

مورد چهارم باتوم یا عصای کوهنوردی است، البته در مسیرهای ساده و بدون سربالایی و سراشیبی تند نیازی به باتوم نیست، ولی برای افراد تازه کار برای اینکه فشار کمتری به زانو و ساق پاهایشان وارد شود، می‌توانند از آن استفاده کنند.

اگر هم در دفعات اول باتوم ندارید، از یک چوب محکم که ارتفاع آن تا آرنجتان باشد می‌توانید استفاده کنید. قیمت هر باتوم حدودا از ۸۰ هزار تومان شروع می‌شود.

مورد بعدی زیرانداز یا فوم است. قیمت یک زیرانداز خوب در حال حاضر ۷۰ هزار تومان است.

خب، اگر تا اینجای کار از طبیعت‌گردی منصرف نشده‌اید، برویم سراغ مرحله جمع‌کردن کوله پشتی. چه وسایلی حتما باید در کوله پشتی داشته باشیم؟ کیسه‌خواب، زیرانداز، یک دست لباس و جوراب زاپاس، بادگیر، صندل کوهنوردی یا دمپایی (برای عبور از آب)، یک عدد بشقاب، لیوان، قاشق و چنگال ترجیحا استیل یا ملامین، یک عدد چاقو.

اگر مواد غذایی کنسروی همراه خود می‌برید؛ فقط یک کتری کوچک برای جوشاندن آب و کنسروها کافی است، اما اگر قصد طبخ غذا دارید، یک قابلمه کوچک و سبک مورد نیاز است.

فندک یا کبریت برای درست کردن آتش، چسب‌زخم به تعداد کافی، قرص مسکن، قرص ضدحساسیت، قرص سرماخوردگی و تمام داروهایی که روزانه مصرف می کنید. از پماد کالاندولا برای درمان تاول و گزش حشرات هم غافل نشوید.

پاور بانک، هدلایتر و باطری قلمی اضافه فراموش نشود. حتما یک طناب محکم برای مواقع اضطراری همراه خود داشته باشید.

مهم‌ترین بخش، یعنی مواد غذایی هم بردارید. قبل از رفتن در مورد مسیر و مقصد موردنظر پرس‌و‌جو کنید.

اگر از روستا عبور می‌کنید یا محل شب‌مانی شما نزدیک به روستاست، نیازی نیست همه وعده‌های غذایی را با خود ببرید و می‌توانید در مقصد تهیه کنید.

برای مسیر حتما آب کافی، تعدادی خرما و کشمش، بیسکوییت ساده و ترجیحا میوه خشک همراه داشته باشید. زمان جمع‌کردن کوله سعی کنید سنگینی آن را روی شانه‌هایتان اواسط مسیر و در اوج خستگی تصور کنید و از بردن وسایل اضافی اکیدا خودداری کنید!

خب حالا کوله‌هایمان را جمع کرده‌ایم و آماده حرکت هستیم. هدف ما رفتن از شهرستان کلور به سمت شاندرمن بود که در واقع گذر از استان اردبیل به گیلان محسوب می‌شود.

برای انتخاب مسیر دو راه دارید: یا با تورهای گردشگری بروید، یا با گروه‌های دوستانه یا خانوادگی.

در حالت دوم حتما باید یک نفر که تجربه طی این مسیر را دارد، همراهتان باشد. طبیعت همان‌قدر که زیباست، می‌تواند خطرناک هم باشد و رفتن به محل‌هایی که هیچ شناختی ندارید، می‌تواند باعث بروز اتفاقات ناگواری شود.

انتخاب من برای این سفر یک گروه دوستانه بود که دو نفر از اعضای گروه تجربه پیمایش این مسیر را داشتند و تعریف‌هایی که از زیبایی و بکری مسیر کرده بودند، شوق و هیجانمان را برای شروع سفر بیشتر کرده بود.

برای من تنها سختی سفر، صبح زود بیدارشدن و جداشدن از رختخواب گرم‌ونرم است که من را حتی تا مرز پشیمانی و انصرف از سفر می‌برد؛ ولی شوق دیدن مسیر و گذراندن چند روز در طبیعت ساعت ۴ صبح من را بیدار کرد.

برای رفتن به ابتدای مسیر یعنی شهرستان کلور ساعت ۵:۳۰ صبح از زنجان حرکت کردیم. وسیله نقلیه انتخابی ما یک مینی‌بوس میدل‌باس بود که برای ۱۷ نفر گنجایش دارد. البته با احتساب حجم کوله‌ها این تعداد کمتر می‌شود.

کلور از توابع استان اردبیل است و برای رسیدن به مقصد از جاده زنجان-سرچم-خلخال عبور کردیم. یکی از جاذبه‌هایی که در این مسیر قرار دارد، پل معلق پیرتقی است که بین تونل ۹ و ۱۰ (تعجب نکنید، در این جاده دوازده تونل پیاپی وجود دارد) از دور دیده می شود و می توانید از طریق جاده خاکی کنار جاده به آن برسید.

حدود ساعت ۹ صبح در یکی از قهوه‌خانه‌های کنار جاده توقف کردیم. تخت‌های زهوار دررفته و فرش‌های روی تخت که به راحتی می‌شد تعداد تارهایشان را شمرد، بعد از ۳ ساعت و نیم نشستن روی صندلی‌های مینی‌بوس و تحمل صدای موتور ماشین، برایمان تخت پادشاهی به حساب می‌آمد.

نان و پنیر و خیار و گوجه همراه چایی بدون طعم و رنگی که از صاحب قهوه‌خانه گرفتیم، اولین وعده غذایی در شروع سفر بود.

بعد از نیم ساعت توقف برای صرف صبحانه حرکت کردیم و قبل از ظهر به کلور رسیدیم و کنار مسجدی که به طور جالبی وسط خیابان ساخته شده بود، از مینی‌بوس پیاده شدیم. شهرستان کلور با آب‌وهوای خنک و دلچسب، از توابع استان اردبیل است و با فاصله ۳۰ کیلومتر از شهرستان خلخال قرار دارد.

یکی از ویژگی‌های جالب این شهرستان، صحبت مردم به زبان تاتی (زبان بازمانده از فارسی پهلوی) است که در حال حاضر در تعداد کمی از شهرهای ایران دیده می‌شود.

از جذابیت‌های شهرستان کلور، عادی‌بودن حضور اکیپ‌های کوهنوردی و گردشگری برای مردم شهر بود. علی‌رغم اینکه بافت شهر و روش زندگی مردم سنتی است، بسیار مهربان و مهمان‌نواز هستند.

مثلا می‌توانم به خانم مسنی که با پیراهن گل‌دار و روسری سفیدی که به سبک مادربزرگ‌ها پشت گردنش گره زده بود و طبق روال شهرهای کوچک دم در خانه‌اش نشسته بود و به عبور و مرور مردم نگاه می‌کرد، اشاره کنم.

من از این خانم مهربان اجازه خواستم که از سرویس بهداشتی خانه‌اش استفاده کنم. نه تنها با اعتماد کامل به من این اجازه را داد، بلکه اصرار داشت که برای نهار مهمانش باشیم. خانه‌ای که از مرتب و تمیزبودن حیاط آن می‌شد به سلیقه صاحب‌خانه پی برد.

یا آقایی که داشت با ماشینش از خیابان کنار مسجد می‌گذشت و با دیدن ما با احترام اجازه گرفت که از گروهمان عکس بگیرد و بعد چند دقیقه‌ای را به گپ با ما و پرسیدن مسیر و مقصدمان گذارند. مجموع این برخوردها باعث شد از این شهر و مردم مهما‌ن‌نوازش خاطره خوبی برایمان به یادگار بماند.

بعد از کلور، جاده کوهستانی و خاکی است و برای رسیدن به ابتدای مسیر پیاده‌روی باید از نیسان استفاده کنید. پس برای حدودا یک ساعت قید استخوان‌های لگنتان را می‌زنید و کوله در آغوش پشت نیسان می‌نشینید تا به بالای کوه و ییلاق‌ها برسید.

ما نیز بعد از حدود نیم‌ساعت توقف در کلور و پرس‌وجو از مردم، با یک آقای صاحب نیسان آشنا شدیم و پس از چانه‌زدن بر سر مبلغ و تعیین مقصد، سوار نیسان شدیم. البته که صندلی جلو مخصوص سرگروه تیم بود!

برای ادامه مسیر، از دو محل می‌توانید پیمایش را شروع کنید. اول روستای دیلمده و دوم قله کوه. چون از روستا تا قله مسیر در واقع یک جاده خاکی و سربالایی است، ترجیح گروه ما این بود که این مسافت را با نیسان طی کنیم تا برای ادامه مسیر انرژی بیشتری داشته باشیم.

یکی از زیبایی‌های این مسیر سبز شدن تدریجی آن است که هرچه بالاتر می‌روید، اطراف جاده سبزتر  و رنگین‌تر می‌شود و از اواسط مسیر انگار که زمین با گل‌های زرد، سفید و بنفش فرش‌شده است.

نسیم ملایمی که می‌وزید، باعث می‌شد سبزه‌ها حرکت موج‌دار داشته باشند و احساس می‌کنید مقابل دریای مواجی از رنگ نشسته‌اید.

یکی از جذابیت‌های طبیعت‌گردی، احساس آشنایی است که بین گروه‌های مختلف وجود دارد. اهمیتی ندارد از کدام شهر آمده‌اید، همه با یکدیگر احساس همسفربودن می‌کنند.

مانند چند نفر از دوستانی که در حال پیاده بالا آمدن از جاده خاکی بودند و اواسط مسیر خوشان را به پشت نیسان ما بند کردند و تا قله کوه همراهمان آمدند و در ادامه نیز تا قسمتی از مسیر باهم همسفر بودیم.

شروع این مسیر با پایین‌رفتن از کوه آغاز می‌شود، مسیر پاکوب و با شیب نسبتا ملایم است. در اواخر خرداد هوا بسیار مطبوع بود و گرما آزاردهنده نبود.

هدف روز اول رسیدن به دره و ییلاقی به نام خشکه دریا بود که برای شبمانی در نظر گرفته بودیم. هرچه جلوتر می‌رفتیم و ارتفاع کمتر می‌شد، نوع پوشش گیاهی اطراف هم تغییر می‌کرد. فرش سبزه و گل به درختان آلو تبدیل می‌شدند که چاقاله‌های نرسیده آلو مهمان شکم‌های ما شدند.

همچنین در بخشی از مسیر گیاهان مرتفع زمین رو پوشانده بودند و مسیر جذابی به شکل گذرگاهی سبز رنگ را برای عبور پدید آورده بودند. هدف رسیدن به چشمه‌ای بود که اواسط مسیر قرار داشت و توقف برای نهار بود.

در کنار چشمه محلی که سایه باشد و مناسب برای اتراق پیدا نکردیم، پس بطری ها را پر کرده و به راهمان ادامه دادیم. کمی بعد به رودخانه رسیدیم و ادامه ی مسیر را در حدود یک ساعت، کنار رودخانه طی کردیم تا به محلی برای اتراق و صرف نهار رسیدیم.

نهار روز اول هر شخص به عهده خودش بود. از بعد خوردن نهار و چایی و کمی استراحت، به سمت خشکه دریا حرکت کردیم. دلیل اینکه نام این ییلاق خشکه دریاست، عبور رودخانه‌ای بزرگ از منطقه بوده که الان تقریبا خشک شده و به یک رود کوچک تبدیل شده است؛ ولی بستر سنگی آن همچنان به جا مانده است.

بعد از یک پیمایش حدود یک ساعته در مسیری بسیار سرسبز و چشم‌نواز، به ییلاق خشکه دریا که محل شب‌مانی بود، رسیدیم.

یکی از خانواده‌هایی که تابستان‌ها از چراگاه این ییلاق استفاده می‌کنند، دو کلبه چوبی ساخته‌اند و به مسافران کرایه می‌دهند. همچنین می‌توانید اطراف کلبه‌ها چادر بزنید و بدون پرداخت هزینه استفاده کنید.

ما قبلا با صاحب کلبه هماهنگ کرده و یکی از کلبه‌ها را برای شب کرایه کرده بودیم. داخل کلبه به ساده‌ترین شکل ممکن تزیین شده بود.

بخاری هیزمی گوشه اتاق، طاقچه‌های چوبی با طاقچه‌پوش‌های چوبی و فانوس، آینه کوچک با قاب پلاستکی صورتی که با میخ به دیوار وصل شده بود، رختخواب‌هایی که یک سمت کوپه شده بودند، صفا و سادگی خانه‌های روستایی را به خوبی نشان می‌داد و بوی چوب، آرامش را به روح و جانمان تزریق می‌کرد.

به محض رسیدن صاحب کلبه که یک جوان حدودا ۲۵ ساله بود و با پدر، مادر، خواهر، همسر و دخترش زندگی می‌کرد، برایمان چای تازه دم آورد که خستگی راه را از تنمان بیرون کرد.

چشمانتان را ببندید و منظره‌ای را که توصیف می‌کنم تصور کنید: هوای پاک و عالی، مه رقیقی روی کوه‌های اطراف نشسته بود که باعث ایجاد یک نسیم خنک و لذت‌بخش می‌شد. صدای رودخانه و مرغابی‌هایی که روی آب شنا می‌کردند. گاوهایی که با بیخیالی روی چمن‌ها لمیده بودند و مرغ و خروس‌هایی که آزادانه به هر طرف می‌رفتند. و بی‌نظیرترین طیف سبز رنگی که می‌شد دید، از سبزی کمرنگ چمن تا سبز پررنگ درختان روی دامنه کوه.

مه مانند توری بود که روی سر عروس زیبایی جنگل کشیده شده بود و زیباییش را صد چندان کرده بود. بدون اغراق قطعه‌ای از بهشت روی زمین بود.

یکی از جاذبه‌های این کلبه، سوسن کوچولو، دختر صاحب کلبه یعنی آقا ساسان بود. این عروسک کوچک با موهای قهوه‌ای تیره، چشمانی که از شیطنت برق می‌زد و پیراهن و شلوار گلدارش دل همه مسافران را می‌برد.

بین گروه‌ها می‌پلکید و اصرار داشت که چشمه پایین کلبه را به ما نشان دهد. با خاله گفتنش دلبری می‌کرد و ترغیبمان کرد در درست کردن کولوچه با خمیرهایش همراهیش کنیم.

با تاریک‌شدن هوا بساط آتش را جور کردیم و در قسمتی که بستر سنگی به جا مانده از رودخانه بود، دورتادور آتش نشستیم. تاریکی غلیظی که فقط در طبیعت می‌شود دید، با نور سرخ رنگ آتش شکسته می‌شد و گویی هزاران ستاره روی دامن سیاه رنگ آسمان پاشیده بودند.

صدای سوختن چوب‌ها و رقص آتش در تاریکی، لذت خوردن جوجه کبابی که صاحب کلبه برایمان آماده کرده بود را چندین برابر کرد.

صبح روز دوم را زود آغاز کردیم، مسیر طولانی بود و باید قبل از غروب آفتاب به جاده می‌رسیدیم. بساط صبحانه با نان محلی را که جمع کردیم، بلافاصله به راه افتادیم.

هوا گرم بود و چون مسیر حرکت از کنار رودخانه بود، رطوبت هوا نیز کمی آزاردهنده بود. البته که زیبایی مسیر همه این سختی ها را جبران می‌کرد. مسیری که باید طی می‌کردیم حدود ۲۳ کیلومتر بود و نسبتا سخت.

کل مسیر جنگل بود و پوشش‌های گیاهی از هر چند کیلومتر تغییر می‌کرد، قسمتی از مسیر پر بود از گل‌های زرد و سفید بابونه و بخشی دیگر با گل‌های بنفش گل‌گاوزبان پوشیده شده بود.

یکی از سختی‌های این مسیر، نبود چشمه تا فاصله‌ای طولانی بود. از طرفی برای اینکه کوله‌ها سنگین نشوند، مقدار کمی آب با خود برداشته بودیم و تا رسیدن به چشمه تشنگی و گرما کمی آزاردهنده بود.

بعد از پیمایش حدودا ۵ و نیم ساعته، کنار رودخانه و زیر سایه درختان اتراق کردیم و نهار خوردیم. در محل خوردن نهار، یک چشمه زیبا بالای کوه قرار داشت که به سمت پایین سرازیر می‌شد و خنکی آب کل خستگی مسیر را از تنمان بیرون کرد. وقتی برای استراحت نبود، بعد از یک توقف حدودا یک ساعته، دوباره حرکت کردیم.

در مسیر بعد از نهار کم‌کم از جنگل خارج می‌شدیم و به سمت جاده بالای کوه می‌رفتیم، مسیر سربالایی بود و کمی سخت، ولی نسبت به مسیری که صبح طی کرده بودیم کوتاه‌تر بود. بعد از حدود یک ساعت و نیم به کنار جاده رسیدیم

شب قبل با آقا ساسان هماهنگ کرده بودیم تا ساعت ۵ عصر برایمان ماشین بفرستد تا ما را به روستای سیاه مرد ببرد. سوار ماشین‌ها شدیم و از طریق جاده‌ای به غایت زیبا و سرسبز به روستای بکر سیاه مرد رسیدیم.

به این ترتیب شب دوم نیز مهمان خانه پدر ساسان در روستا بودیم. به محض رسیدن، با نان و پنیر محلی، خیار و گوجه از ما پذیرایی شد که برایمان حکم یک پرس شیشلیک را داشت. شب را با همراهی وزوز پشه‌ها به صبح رساندیم و پس از صرف صبحانه، با مینی‌بوس آقای امیری که طبق قرار دنبالمان آمده بود، به سمت زنجان حرکت کردیم.

مسیر برگشت از جاده اسالم خلخال بود و خوردن کباب در این مسیر اجتناب‌ناپذیر. اگر از جاده اسالم خلخال گذر کرده باشید، حتما کبابی‌های متعددی که گوشت تازه را جلوی مغازه آویزان کرده‌اند و بوی مدهوش‌کننده کباب را دیده و شنیده‌اید.

روی تخت‌های چوبی رستوران، رو به منظره جنگل‌های سرسبز خلخال، آش دوغ و کباب خوردیم و سختی‌های این دو روز را از بدنمان در آوردیم. بعد از صرف چایی خوش‌عطر شمال، به مسیر ادامه دادیم و حدود ساعت ۷ عصر به زنجان رسیدیم.

خداحافظی از همسفرها مثل همیشه سخت بود و ناراحت کننده. به امید دیدار مجدد و سفرهای بعدی، خداحافظی کردیم و نخودنخود، هرکه رود خانه خود.


پی‌نوشت: عکس تزئینی است.

اشتراک گذاری

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.