اینجا گرگان است، رنگین کمان اقوام؛ فارس و ترکمن و قزاق و بلوچ و کرد و کتولی، دشتی سرسبز پر از گلهای رنگین از همنشینی فرهنگ و هنر و آداب و رسوم این اقوام. زیباترین بخش سفر به شهر گرگان آشنایی با همین اقوام گوناگون است، شنیدن اشعار گرگانی؛ اهل گرگانیم و آب شهر ما اُو میشود، خواب ما خُو، گاو ما گُو، تاب ما تُو میشود. گرگان، شهر دیدن آیین ذکر خنجر مردان ترکمن و شنیدن نوای لالهخوانی دخترکان ترکمن است، شهر رقصهای زیبای کتولی و شنیدن نوای سُرنا، شهر دیدن زیبایی پیراهنهای بلند و روسریهای سفید زنان قزاق. گرگان، شهر چشیدن طعم غذاهایی از فرهنگهای مختلف و غرق شدن در زیباییهای صنایعدستی است که از گوشهگوشه ایران نماد و نشانی در دل خود دارند. زیباییهای گرگان را در هر سوی شهر میتوان دید؛ در خیابان امام و کوچه پس کوچههایش، به بافت قدیم شهر که همان وسیعترین بافت تاریخی در شمال کشور است میرسیم. جایی که در آن خانهها و تکایا و مساجد و بازارش هنوز رنگ گذشته را دارند، از سلجوقیان و تیموریان تا قاجار و پهلوی. کمی آن سوتر باغ مزار لطفی، نوای تارش هنوز هم آن دور و بر شنیده میشود. بازار نعلبندان، که همهمه کاروانهای جاده ابریشم را هنوز به خاطر دارد. حالا اما هزار رنگ است به میوهها و سبزیجات محلی، برنجهایی با بوی خنک شالیزار و ماهیهایی که هنوز بوی شوری دریای خزر را میدهند. تنها چند قدم آن طرفتر سرای باقریها، خانه امیرلطیفی، مدرسه عمادیه و خانه تقویها با ده حیاط که هر یک چه قصهها در طول تاریخ به چشم دیدهاند. آنسوی شهر تا چشم کار میکند جنگل است و هوای تازه و خنک؛ پارک جنگلی ناهارخوران و النگدره در دل جنگلهای ۵۰ میلیون ساله هیرکانی که سالهاست نفس پاکشان هوای شهر را تازه میکند. اینجا گرگان است؛ خیابانهایش جان میدهد برای جیجو زدن و تُماشا.